در حالی که عصا زنان، کوچه پس کوچههای آخر عمر را طی میکرد چشم کم سویش به نوهاش افتاد که در مقابل آینه ایستاده است و مشغول آرایش کردن است.
خواست بگوید دخترم عمر جوانی خیلی کوتاه است، که دخترک نگاهی به مادر بزرگ انداخت و گفت: «مامانبزرگ حال و حوصله نصیحت شنیدن ندارم.»
اما ای کاش دخترک میگذاشت مادربزرگش برای او حرف بزند و بگوید که دنیا سریعتر از آنچه که فکر میکنی میگذرد و چین و چروک سریعترین هدیه گذر عمر است، و حساب و کتاب الهی خطرناکترین مرحله زندگی انسان است.
و ای کاش میتوانست به او بگوید که علی علیهالسلام فرمود: «از تباه ساختن عمرها در راه آنچه برایتان باقی نمیماند بپرهیزید.»[۱]
ولی افسوس که ما انسانها از تجربه دیگران درس نمیگیریم و فراموش میکنیم در کلاس عمر هر کس را یک بار مینشانند و درس میدهند و امتحان میگیرند.
-------------------------------
پینوشت:
[۱]غررالحکم،حدیث ۲۶۱۸
با
توجه به مطالب گذشته مشخص شد که فلسفه حجاب و پوشش زن در اسلام چیزی فراتر
و بالاتر از ریاضت و رهبانیت مرد، حس حسادت مرد، حقیر بودن زن، عدم امنیت
اجتماعی و ... می باشد. شاید برخی از این موارد را بتوان تا حدودی دارای
تاثیر در تشریع حجاب دانست، امّا این عقیده در نگاه اجمالی و اولیه به نظر
می رسد و با تأمل و دقت نظر در وضع قانون حجاب و روایات معصومین علیهم
السلام، امر دیگری نمایان می شود و آن " بالا بردن ارزش و جایگاه زن " است.
زن
بنابر وضعیت فیزیولوژیکی که نسبت به مرد دارد، در می یابد که از لحاظ جمسی
یارای مقابله با مرد را ندارد و اگر بخواهد در عرصه ی خانه و اجتماع با
مرد زور آزمایی نماید، از عهده ی او بر نمی آید و قطعا شکست خواهد خورد.
امّا یک نکته ی دیگری در اینجا مشخص و واضح است و آن اینکه مرد یک نقطه ی
ضعف بزرگی دارد که خداوند در وجود او نهاده است و او را از این طریق وابسته
و محتاج زن کرده است! عشق و عاطفه ای که خداوند در مرد قرار داده است با
معشوقیت زن ارضاء و کامل می شود.
وقتی که زن مقام و موقع خود را در
برابر مرد یافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست، همانطور که برای به
زانو در آوردن مرد، متوسل به زیور و خودآرائی و تجمل می شود تا مرد تصاحب
کند ، از سوی دیگرمتوسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نیز می شود. زنان
دریافته اند که نباید خود را رایگان و در دسترس قرار دهند بلکه باید آتش
عشق و طلب مرد را تیزتر کنند و در نتیجه مقام و موقع خود را بالا ببرند .
مولوی ، عارف نازک اندیش و دوربین خودمان مثلی بسیار عالی در این زمینه می آورد ، اول درباره تسلط معنوی زن بر مرد می گوید :
زین للناس حق آراسته است
زانچه حق آراست چون تانند رست
چون پی یسکن الیهاش آفرید
کی تواند آدم از حوا برید
رستم زال ار بود ، وز حمزه بیش
هست در فرمان اسیر زال خویش
آنکه عالم مست گفتارش بدی
کلمینی یا حمیرا می زدی
آنگاه
راجع به تأثیر حریم و حائل میان زن و مرد در افزایش قدرت و محبوبیت زن و
در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز ، مثلی لطیف می
آورد : آنها را به آب و آتش تشبیه می کند ، می گوید مثل مرد مثل آب است و
مثل زن مثل آتش ، اگر حائل از میان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه می
کند و آنرا خاموش می سازد ، اما اگر حائل و حاجبی میان آن دو برقرار گردد
مثل اینکه آب را در دیگی قرار دهند و آتش در زیر آن دیگ روشن کنند ، آنوقت
است که آتش آب را تحت تأثیر خود قرار می دهد ، اندک اندک او را گرم می کند و
احیانا جوشش و غلیان در او به وجود می آورد ، تا آنجا که سراسر وجود او را
تبدیل به بخار می سازد . می گوید :
آب غالب شد بر آتش از لهیب
زآتش او جوشد چو باشد در " حجیب "
چونکه دیگی حایل آمد آن دو را
نیست کرد آن آب را کردش هوا {1}