*آیتالله محسنی گرکانی
سعید نفیسی که تحصیل کرده فرنگ بود راجع به فعالیت و

اهداف جمعیت نسوان وطنخواه و مانند آن، مینویسد: از من خواستند
نمایشنامهای که به بدبختی دختران ایرانی و معایب حجاب را نشان بدهد
بنویسم، من هم نمایشنامهای نوشتم به عنوان: "آخرین قربانی یک دختر" که در
سالن معبد زرتشیان در خیابان استالین بازی کردند... کمکم معمول میشد که
جوانان آن روزگار مرد و زن مجتمعا با هم معاشرت داشته باشند اما پیداست که
چگونه؟ با احتیاط...(1)
با این نوشتهها و فعالیتها اهداف واقعی از
پیشنهاد آزادی زنان معلوم میشود که مبارزه با حجاب و ریشهکن کردن احکام
اسلامی بوده است که ایرانی سر تا پا فرنگی و غربپرست گردد.
فراموش
نکنیم هدف ما از نقل این مطالب تاریخنگاری نبوده فقط برای آگاه شدن مردم
با ایمان و نشان دادن وقایع و مقدمات بیحجابی در ایران بود، چه دستهای
پنهانی سالهای سال روی آن کار میکرد، تا جوانان ما بدانند استعمار مسئله
بیحجابی و کشف حجاب را در سرلوحه برنامههای اساسی و سیاست خود قرار داده و
با توجه به نمایشنامهها و روزنامهها بویژه روزنامه "ایران جوان" در آن
زمان مبارزه پیگیر و شدید علیه حجاب بخوبی معلوم میشود، میگفتند و
مینوشتند که شما خانمها یک درد دارید ولی متوجه آن نیستند و با سختی آن
را تحمل میکنید و آن را شما تجمل میپندارید و جزء باورهای شما شده و آن
تجمل چادر و پیچه و حجاب شماست که اغلب جنایات و قبائح و خیانتها زیر سایه
همین تجمل انجام میگیرد (ببینید چگونه حق را تحریف میکردند و باطل را
لباس حق میپوشاندند و جلوه میدادند)
میگوید:(2) تمام این جنایت
کاریها و خیانتها به دین و شرافت و آئین و وطن و ناموس و عصمت برای این
است که میخواهند این تجمل پرعرض و طول را اداره کنند.
در بخش دیگر،
اظهاراتی داشته و یکی از مصادیق مهم تجمل را: چادر و پیچهها نام برده گویا
همین چادر فقط درد و آه و ناله آقایان و خانمها شده، و همه را بصدا
درآورده، و موجب تعجب و زحمت آنان شده است؟!
بگونهای مطلب را مهم
دانسته که گفته: میتوانم با صد دلیل ثابت کنم که اگر بین ما صد نقص و عیب و
بیماری موجود است 97 تای آن روی این موضوع (حجاب) است، و سه تای دیگر در
سایر مطالب.
البته زنان با ایمان هرگز با این ژاژگوئیها و تحریفهای
ناجوانمردانه وسوسه نمیشدند، و ایمان و تقوای حاکم بر سراسر عمق جانشان و
باور عمیق دینیشان اجازه نمیداد مجذوب گفتار فسادانگیز مجریان سیاست
بیگانگان و اجانب گردند و تحت تاثیر القائات شیطانی قرار گیرند و با
بیاعتمادی و بیاعتقادی به آنان، دست رد به سینه آنها کوبیدند.
استعمار
به راه انحرافی خود ادامه میداد، و آن را تعقیب میکرد، اما این بار از دو
راه هدف خود را دنبال کرد، هم از راه فرهنگی و هم از راه دیکتاتوری، برای
انجام این ماموریت مهم و بسیار سنگین باید کسی باشد که بتواند و قادر باشد
این مهم را مطابق میل استعمار بخوبی انجام دهد.
مردم ایران بناگاه
مشاهده کردند دست جنایت کار انگلیس از آستین رضاخان سوادکوهی که یک نظامی
خشن، مستبد، مغرور و بیایمان بود بیرون آمد، و چه خیانتی به اسلام و ملیت و
شرف ایرانی مرتکب گردید که تاریخ گواه صادق این مدعا است.
ادامه مطلب ...