1. از بین رفتن کرامت انسانى و غرق شدن در شهوات:
اگر
انسان ارضاى غرایز و شهوات را تنها هدف زندگى بداند، دیگر معنا ندارد که
راه مخصوصى را براى آن در نظر بگیرد، بلکه در نظر او هر عاملى که بهتر و
بیش تر در خدمت شهوات قرار گیرد، (چشم چرانى، روابط نامشروع، خودارضایى،
میل و اعتیاد به تماشاى عکس ها و فیلم هاى مبتذل و...) موجه و پسندیده
خواهد بود; هرچند در ستیز با ضوابط عقلى و دینى باشد و به نابودى شرافت
انسانى و جامعه ى بشرى منجر شود.
عامل اصلى انحرافات اخلاقى و تضعیف
باورهاى اعتقادى در غرب، همین طرز تفکر، یعنى نگرش استقلالى به غرایز است.
این مسئله باعث شده که تمامى ارزش هاى انسانى زیرپا گذاشته شود و افراد در
مسیر انحطاط و تباهى سیر کنند.
در واقع مشکلات و معضلات اخلاقى و
اجتماعى، چون: قتل، جنایت، خودفروشى، اختلالات روانى، تزلزل پیوند خانوادگى
و... همه معلول اصل لذت جویى و حکومت غرایز و روابط آزاد و مختلط و از
میان رفتن اهداف بلند انسانى است.
2. سلب آرامش روانى و ایجاد اضطراب و افسردگى:
روابط
آزاد و نامشروع، باعث مى شود سلامت روانى افراد به شدت آسیب ببیند و فطرت
پاک انسانى وى به گناه آلوده شود. عده اى هم چون فروید و راسلآزادى هاى
جنسى را براى دست یابى به آرامش روانى و برطرف شدن عقده هاى درونى پیشنهاد
نمودند، امّا نتیجه اى که به دست آمد دقیقاً خلاف آن بود.
این فقط مشکل
غرب نیست، بلکه در سایر جوامع که به پیروى از غرب رو آورده اند نیز روز به
روز آمار اختلالات و بیمارى هاى روانى و جنایات ناشى از ناکامى ها افزایش
مى یابد.
استاد شهید مطهرى (ره) گسترش محرّکات جنسى را عامل اصلى انحرافات اخلاقى و غرق شدن در شهوات مى داند:
(این نوع روابط) هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى س را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى درمى آورد.
در
رویکرد دینى، غریزه ى جنسى هم چون آتشى است که هرچه بیش تر به آن خوراک
بدهند شعلهورتر مى شود و هیچ گاه فرد به ارضاى کامل دست نمى یابد. در
نتیجه، اشتباه است که گمان کنیم تحریک پذیرى جنسى، گستره ى خاصى دارد و از
آن پس آرام مى گیرد.
(در این میدان)، هیچ فردى از تصاحب زیبارویان و هیچ
زنى از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنان، و بالاخره هیچ دلى از هوس سیر
نمى شود. از طرفى تقاضاى نامحدود، خواه و ناخواه، دست نیافتنى و همیشه
مقرون به نوعى احساس محرومیت است و منجر به اختلالات روحى و بیمارى هاى
روانى مى گردد که امروزه در دنیاى غرب بسیار به چشم مى خورد.
3. کاهش میل به ازدواج و تشکیل زندگى شرافتمندانه:
جوانانى
که قبل از ازدواج، روابط نامشروع را تجربه کرده و طهارت روح و صفاى باطن
خود را لکه دار ساخته اند، انگیزه ى چندانى براى ازدواج ندارند و انتخاب
همسر برایشان مشکل مى شود; زیرا از طرفى به همه شک دارند و از طرف دیگر بعد
از ازدواج نیز دل کندن از لذت هاى گذشته برایشان مشکل است و تنوع طلبى
روانشان را بیمار ساخته و چه بسا بعد از ازدواج، دوباره به منجلاب فساد
کشیده شوند. ویل دورانت مى گوید:
فساد پس از ازدواج، بیش تر محصول عادات پیش از ازدواج است.
1. از بین رفتن کرامت انسانى و غرق شدن در شهوات:
اگر
انسان ارضاى غرایز و شهوات را تنها هدف زندگى بداند، دیگر معنا ندارد که
راه مخصوصى را براى آن در نظر بگیرد، بلکه در نظر او هر عاملى که بهتر و
بیش تر در خدمت شهوات قرار گیرد، (چشم چرانى، روابط نامشروع، خودارضایى،
میل و اعتیاد به تماشاى عکس ها و فیلم هاى مبتذل و...) موجه و پسندیده
خواهد بود; هرچند در ستیز با ضوابط عقلى و دینى باشد و به نابودى شرافت
انسانى و جامعه ى بشرى منجر شود.
عامل اصلى انحرافات اخلاقى و تضعیف
باورهاى اعتقادى در غرب، همین طرز تفکر، یعنى نگرش استقلالى به غرایز است.
این مسئله باعث شده که تمامى ارزش هاى انسانى زیرپا گذاشته شود و افراد در
مسیر انحطاط و تباهى سیر کنند.
در واقع مشکلات و معضلات اخلاقى و
اجتماعى، چون: قتل، جنایت، خودفروشى، اختلالات روانى، تزلزل پیوند خانوادگى
و... همه معلول اصل لذت جویى و حکومت غرایز و روابط آزاد و مختلط و از
میان رفتن اهداف بلند انسانى است.
2. سلب آرامش روانى و ایجاد اضطراب و افسردگى:
روابط
آزاد و نامشروع، باعث مى شود سلامت روانى افراد به شدت آسیب ببیند و فطرت
پاک انسانى وى به گناه آلوده شود. عده اى هم چون فروید و راسلآزادى هاى
جنسى را براى دست یابى به آرامش روانى و برطرف شدن عقده هاى درونى پیشنهاد
نمودند، امّا نتیجه اى که به دست آمد دقیقاً خلاف آن بود.
این فقط مشکل
غرب نیست، بلکه در سایر جوامع که به پیروى از غرب رو آورده اند نیز روز به
روز آمار اختلالات و بیمارى هاى روانى و جنایات ناشى از ناکامى ها افزایش
مى یابد.
استاد شهید مطهرى (ره) گسترش محرّکات جنسى را عامل اصلى انحرافات اخلاقى و غرق شدن در شهوات مى داند:
(این نوع روابط) هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى س را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى درمى آورد.
در قرآن ، مسئله ارتباط دو جنس
در ابعاد گوناگون و در گستره بسیار وسیعی مورد بررسی قرار گرفته است و شامل
گفت و گوی دو جنس ، نظر و نگاه ، دست دادن و مصافحه کردن ، مساعدت . کمک
کردن ،تنهایی و خلوت گزینی و دیگر انواع ارتباط می شود . ما در آیات 22 به بعد سورۀ قصص ،
با جونی پر شور روبرو هستیم ، جوانی که به خاطر مبارزه با نظام فاسد ، از
دیار خویش می گریزد و به شهر مدین پناه می برد . در مدین کنار چاه آب ،
نگاهش در میان چوپانان که برای آب دادن گوسفندانشان آمده اند ، به دو دختر
جوان می افتد . با طرح یک سوال سر از کارشان در می آورد : ” چه می کنید ؟
کارتان چیست ؟ ” . آنان در پاسخ می گویند : ” ما به گوسفندان آب نمی دهیم
تا آنکه چوپانان آب بردارند و سرچاه را خلوت کنند ” . در ذهن جوان ، سؤال
دیگری جوانه می زند و می پرسد : ” مگر شما کسی را ندارید که در کارها
کمکتان کند ؟ ” ذهن زیرک دختران جوان ، منظور جوان را به خوبی در می یابد و
در ادامه می گویند : ” پدر ما پیری سالخورده است ”.
نکته :تا اینجا از آیه استفاده می کنیم که ارتباط دو جنس مخالف ، درحد مکالمه وگفتگو نهی نشده است .
نتیجه : ارتباط کلامی بین دختر و پسر اشکالی ندارد !
سوال : آیا قرآن برای
گفتگوی دو جنس با یکدیگر قید و شرط و حد و مرزی از نظر کمیت و کیفیت قائل
شده است ؟ یا اینکه دختر . پسر بی هیچ قید و شرط و با هر شکل و شیوه ای می
توانند با هم ارتباط گفتاری داشته باشند ؟
در این زمینه نیکوست با یکدیگر نگاهی به سورۀ احزاب بیافکنیم . در آیه 32 این سوره خطاب به زنان پیامبر ( ص ) می فرماید : ”ای
همسران پیامبر ! شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر ] نیستید ، اگر سر پروا
دارید پس به ناز سخن مگویید تا آنکه در دلش بیماری است طمع ورزد ؛ و گفتاری
شایسته گویید ” . گرچه خطاب آیه به زنان پیامبر (ص) است اما تعلیلی که
در آخر آیه آمده ، همه زنان و مردان را در بر می گیرد . جان کلام آن که ؛
آیه 32 سوره احزاب ، ارتباط کلامی بین دو جنس را از دو طرف کنترل می کند .
از طرفی ، دختران هنگام سخن گفتن باید عفت کلام را رعایت کنند و به گونه ای
سخن نگویند که همراه عشوه و ناز باشد تا دلها را مجذوب خود سازد و از سوی
دگر به پسرانن نیز سفارش مس کند که در مواجه با جنس مخالف ، با دلی پاک (
نه آکنده از تمایلات جنسی ) روبرو شوند .
در این مطلب به نکاتی اشاره می کنیم که جوانان در ارتباط های قبل از ازدواج باید مورد توجه قرار دهند.
از قلب خود محافظت کنید
باید
حواس خود را کاملا جمع کنید و هشیار باشید که احساسات خود را در چه راهی
خرج می کنید؛ چرا که قلب انسان بر روی تمام جنبه های دیگر زندگی او تاثیر
گذار است.
بیش از هر چیز مراقب احساسات قلبی خود باشید چرا که سرچشمه وجودی زندگیتان را عواطف قلبی تشکیل می دهند.
همه شما را از روی اطرافیانتان قضاوت می کنند.
طبیعت بشر به گونه ای سرشته شده است که اجتماعی بوده و به سرعت سعی میکند تا خود را به رنگ جمع درآورد.
به
محض اینکه با یک نفر ارتباط برقرار می کنید و با او قرار ملاقات می
گذارید،به طور ناخودآگاه اخلاق و رفتارتان تغییر پیدا می کند و تا حدی
متاثر از سبک و سیاق خصوصیات طرف مقابل می شود.
"گمراه نشوید و اشتباه نکنید،دوستان ناباب خصوصیات خوب شما را تحت تاثیر قرار می دهند."
با افراد هم کیش خود ارتباط برقرار کنید
هر
چند مسلمانان می توانند با رعایت برخی مسائل این اجازه را پیدا می کنند که
با افراد غیر مسلمان نیزارتباط برقرار کنند، اما کسانی که می توانند از
نظر قلبی به ما نزدیک باشند که در زندگی خود از فرمانهای پروردگار پیروی می
نمایند.
در روابط خود همواره به دنبال وجوه اشتراک باشید و با کسانی که
کافر یا مشرک هستند ارتباط برقرار نکنید؛ "آیا ایمان و کفر هیچ گونه وجه
اشتراکی با یکدیگر دارند؟ و آیا تصور می کنید که روشنایی و تاریکی می
توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند؟"
آیا عشق شما حقیقی است؟
اگر می خواهید از خصوصیات عشق حقیقی آگاهی پیدا کنید بهتر است سوال های زیر را در ذهن خود مطرح کنید :
- آیا نسبت به کارهای یکدیگر صبور و شکیبا هستید؟
- با هم به مهربانی برخورد می کنید؟
- حس حسادت در رابطه شما جایگاهی ندارد؟
- به وجود یکدیگر افتخار می کنید؟
- فروتنی و تواضع از نقاط بارز ارتباط شماست؟
- هیچ گاه اتفاق نیفتاده که با یکدیگر برخوردی گستاخانه و خشن داشته باشید؟
- در جستجوی "خود حقیقی" طرف مقابل هستید؟
- به آسانی که از دست هم عصبانی نمی شوید؟
- از اشتباهات یکدیگر کینه به دل راه نمیدهید؟
- با یکدیگر صادق و راستگو هستید؟
- از یکدیگر محافظت و مراقبت می کنید؟
- به هم اعتماد دارید؟
ادامه مطلب ...
مدتها است این مسأله
فکرم را مشغول کرده است که با جامعهاى که هر روز را در آن به شب مى
رسانم، چه کنم. اتفاقاتى که در دانشگاه مى افتد و روابط پسرها و دخترها
که بسیارى از اوقات زشت و ناپسند است، ناشى از بى فرهنگى است یا بى
ایمانى؟ نمى دانم ناشى از چیست؛ ولى در جامعه ما که اسلامى است، واقعاً
غیر قابل تحمل است و عرف جامعه سنتى ما چنین حرکات و روابطى را نمى پسندد.
خودشان استدلال مى کنند در اسلام گفته شده است دو نفر که یکدیگر را دوست
داشته باشند به هم محرمند. بااین استدلال بدون هیچ گونه عقد رسمى یا صیغه
با هم قدم مى زنند و یا حتى گاهى اوقات، به قول خودشان براى شناخت بیشتر،
بدون اطلاع خانواده ها در خلوت باهم صحبت مى کنند. آیا در احکام دینى
چنین چیزى وجود دارد؟ به نظر شما، وظیفه ما در این موقعیت چیست و چه باید
بکنیم؟
گاهى اوقات فکر مى کنم کاش در دانشگاهها دخترها و پسرها را جدا
مى کردند؛ ولى باز با خودم مى گویم آن وقت این اتفاقات در پنهان مى
افتاد و شاید بدتر از این مى شد. واقعاً علت چیست و چه باید کرد؟
دوست
دارم به این گونه افراد گفته شود فکر نکنند شجاعت به خرج مى دهند و در
جلوى چشمهاى نامحرمان و پسرهاى دیگر با یکدیگر قدم مى زنند یا دست مى
دهند و یا شانه به شانه راه مى روند.
در این نامه سه پرسش اصلى به چشم مىخورد:
1. آیا صرف دوست داشتن دختر و پسر آنها را محرم مىکند؟
2. روابط ناپسند دختر و پسر در دانشگاهها ناشى از چیست و چرا گسترش یافته است؟
3. وظیفه و مسؤولیت ما در این موقعیت چیست و چه باید کرد؟