معروف است که صفای شب یلدا به خواندن شعر و شاهنامه فردوسی است، شاهنامه ای که از زنان غیور آن زمان سخن گفته و حیا و عفت و حجابشان را به رخ بعضی از زنان امروزی ما می کشد.
چه
زیباست هنگامی که شاهنامه می خوانیم نیم نگاهی هم به این صفحات داشته
باشیم که با افتخار از زنان ایران زمین سخن می گوید، زنانی چون منیژه
منیژه منم دخت افراسیاب برهنه ندیده تنم آفتاب
و از بانویی چون تهمینه همسر رستم می گوید:
به گیتی زخوبان مرا جفت نیست چون من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیدی مرا نه هرگر کسی آواز شنیدی مرا
درست است که ما مسلمانیم و حد واندازه در دینمان را اسلام مشخص می کند، ولی تمدنی که با فطرت و عقل انسان ها سازگار باشد اسلام هم تائیدش می کند، که یکی از آنها همین حجاب است، و در ایران باستان به حجاب بهای فراوانی می دادند و این امر در شاهنامه فردوسی و سنگ نوشته های آن زمانه به خوبی نشان داده شده است.
سه دیگر که بالا و رویش بود به پوشیدگی نیز مویش بود
بدانگه من جفت خسرو بدم به پوشیدگی در جهان نو بدم
تا
حالا تصور کرده اید که اگر در کربلا بودیم و بعد از آن همه صحنه های
جانسوز وقتی به اسارت می بردنمان با آن همه خسته گی و تشنگی و زخم و مصیبت
و...وقتی در مقابل پلیدی مثل یزید قرار می گرفتیم چه می گفتیم و مهمترین دغدغه ما چه بود؟
نمی دونم من و یا شما چه می گفتیم؛ ولی این یکی از گفته های خاندان رسالت است.
آیا عادلانه است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده جای دهی، ولی دختران رسول خدا را اسیر نموده و آبروی آنها را بریزی؟ و صورت آنها را بگشایی و
ایشان را در بین دشمنان گذاشته و از سرزمینی به سرزمین دیگر ببری تا
بیگانگان و اراذل و اشراف آنان را ببینند؛ در حالی که که از مردان آنان کسی
همراهشان نیست و سرپرست و حامی ندارد؟