پاهایش مجروح شده بود و صبح زود وقت عوض کردن پانسمانش بود.
خانم پرستار آمد تا پانسمان را عوض کند، اما مهدی در آن شرایط هم کوتاه بیا نبود.
گفت: «خانم! شما بروید و یک پرستار مرد بفرستید. زن حق ندارد پانسمان مرا عوض کند.»
شهید مهدی صبوری
کتاب خورشید چزابه، ص 69 و 70