ایثار و از خود گذشتگی زنان در خانواده، یکی از عوامل رشد و شکوفایی هر خانواده ای خواهد بود. الگوگیری از رفتارها و سیره بانوان نمونه اسلام، می تواند هر زن و حتی هر مردی را به کرامات انسانی برساند. داستان زیر نمونه ای از ایثار و مهمان نوازی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را نشان می دهد.
روزى مردی خدمت رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) رسیده، و از شدت گرسنگى به ایشان شکایت کرد، حضرت (صلى اللَّه علیه و آله) فردی را به سراغ زنان خویش فرستاد، تا طعامی از آنان درخواست کند، ولى همه آنها گفتند: که ما در منزل چیزی براى خوردن نداریم.
رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) در این موقع از مسلمانان خواست، تا آن مرد مستمند گرسنه را یاری کرده و مهمان خود کنند، طبق معمول على (علیهالسلام) یار و یاور همیشگی پیامبر خدا اظهار آمادگى کرد و آن فرد را به خانه آورد و از فاطمه (سلام الله علیها) در این باره کمک خواست.
زهرای مرضیه (سلام الله علیها) فرمودند: ما طعامى- جز به اندازهى خوراک یک بچه- نداریم، ولى آن را به مهمان خود مىدهیم و خود در گرسنگى بسر مىبریم. (1)
فاطمه (سلام الله علیها) با توافق امیرالمؤمنین، بچهها را بدون طعام- به هر طریقى بود- خوابانید و خود نیز گرسنه ماند و على (علیهالسلام) چراغ را- به بهانه معیوب بودن- روشن نکرد و در تاریکى شب از مهمان پذیرایى نمود و او را سیر کرد و به مهمان چنین وانمود کرد که او نیز طعام مىخورد، تا مهمان متأثر نگردد.
شب به پایان رسید و صبح در مسجد حاضر شدند و با پیامبر (خدا صلى اللَّه علیه و آله) دیدار نمودند. رسول خدا از دیدن على (علیهالسلام) گریه کرد و فرمودند: دیشب ملائکه خدا از مهماننوازى شما تعجب کردند و آیه نهم سورهى حشر: «و یؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة» را در حق شما نازل کردند.(2)
آیا ما هم مانند این زوج که نمونه کامل ایثار بودند زندگی می کنیم؟
آیا با دیدن مهمان خوشحال می شویم یا ناراحت؟
آیا حاضریم از خود برای کمک به دیگران بگذریم؟
بیاییم در ایام شهادت بانوی دو عالم صدیقه کبری فاطمه زهرا (سلام الله علیها) رفتارمان فاطمی شود. انشالله
=================================
1. ما عندنا الا قوت الصبیله نؤثر ضیفنا.
2. بحارالانوار، ج 41، ص 28 و ص 34، و ج 36، ص 59
مسافر
کناری مدام خودش را رویم می اندازد، دستش را در جیبش می کند و در می آورد،
من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود. موقع
پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند
(تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم)
مسافر
صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند، یادم هست موقع سوار شدن
قد چندانی هم نداشت، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش، چیزی دم دستم
نیست احتمالاً فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من
می آورد
(تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم)
اتوبوس
پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و
چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100
سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد. با خودم می گویم ”چه
تصادفی” و دستم را جابه جا می کنم اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می
افتد
(تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم)
(تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم)
خیابان فرعی است و هیچ بار ترافیکی ندارد ولی باز می آید پشت سر ماشینم و بوق میزند. منتها الیه سمت راست حرکت می کنم ولی باز می آید و پشت سرم چراغ میزند تا راه را برایش باز کنم. نمی خواهد عروس ببرد ولی دائم چهار سو می زند و نگاه مرموزش منتظر است تا جوابی ببیند یا بشنود...
(تقصیر خودم بود باید داخل خانه می نشستم)
اما نه، می روم! ولی از این به بعد برای باران بد شانسی ها فکری می کنم و به نظرم چتر بهترین گزینه است.