حجاب و عفاف

حفظ حجاب به زن کمک میکند تا بتواند به آن رتبه معنوی عالی خود برسد. «مقام معظم رهبری»

حجاب و عفاف

حفظ حجاب به زن کمک میکند تا بتواند به آن رتبه معنوی عالی خود برسد. «مقام معظم رهبری»

نکنه چادری بشی...

نکنه پسرت را بفرستی پزشکی آخه فلان پزشک معتاده....نکنه کت و شلوار بپوشی کت و شلواری ها دزدند من یه نفر را دیدم با کت و شلوار دزدی می کرد.

به نظر شما درسته به کسی این طور بگیم؟  آخه یکی از دوستان می گفت: چادری ها بعضی هاشون انواع گناهان را انجام می دهند و از همه بدترند و مفهوم حرفش این بود که نکنه چادری بشی.

آخه کسی نیست به این دوست عزیز بگه که در هر قشری آدم های متفاوتی دیده میشه در قشر افراد بی حجاب هم رفتارهایی اعم از خوب و بد دیده می شه؛ آیا به نظر شما گناهانی را که بعضی از زنان با حجاب انجام می دهند زنان بی حجاب انجام نمی دهند؟
آیا به نظر شما صحیح است چون یک زن با حجاب فلان کار را انجام داده بگوییم حجاب خوب نیست؟

آیا در همه زمینه ها بدین گونه میشود قضاوت کرد؟ یعنی اگر از پزشک یا معلم یا روحانی یا نظامی...کار اشتباهی سر بزند همه افراد این قشرها انسان های بد جامعه می شوند یا این که همون یک فرد اشتباه کرده باید مواخذه شود؟.

 نکته اساسی اینجاست که اسلام ملاک ماست نه او که مدعی مسلمانی است اگر فرد چادری گناه انجام دهد خداوند او را به خاطر گناهش مجازات خواهد کرد ولی به خاطر حجابش اگر برای اطاعت از امر خداوند باشد انشاالله به او پاداش خواهد داد همان طور که اگر فرد بی حجابی کارهای خوبی انجام دهد اگر نیتش الهی باشد به خاطر آن اعمال خوبش انشاالله پاداش دریافت خواهد کرد ولی به خاطر نداشتن حجاب و انجام این گناه علنی که گاها بر اثر بی عفتی او جوانانی به انحراف کشیده شده اند باید منتظر مجازات بماند.
و نکته دیگر این است که حجاب فقط چادر نیست بلکه در کنار چادر حجاب هایی مثل حجاب چشم، حجاب راه رفتن و حجاب سخن گفتن و....هست که انشاالله در پست های آینده به این نوع حجاب ها هم می پردازیم.

گل قالی

وقتی قدر زیباییت را ندانی، قالی ها خریدارت می شوند و وجودت را زیر پای این و آن می گذارند. قدر خودت را بیشتر بدان.

امضا، گلِ قالی

بهانه ای برای فرار از حجاب

چند وقت پیش رفته بودم یه تشییع جنازه ای، در حال بردن جنازه بودند که دیدم خانمی با لباسی زننده در حالی که روسری خود را برداشته بود و موهای خودش را پریشان می کرد به سمت جنازه می دوید از یکی از آشنایان پرسیدم میت چیکاره این خانم بوده گفتند:
بابا بزرگش هست گفتم: چند سالش بوده؟ گفتند: حدود نود سال خیلی ناراحت شدم عده ای گفتند: حالا مصیبت زده است اشکال ندارد؛ در آن لحظه یاد زندگی بانوی مصیبت زده ای افتادم که هنوز چند روز از وفات پدر بزرگوارشان نگذشته بود که خبر غصب فدک  را به بی بی دو عالم فاطمه زهرا(سلام الله علیها) دادند ولی وقتی خانم حضرت زهرا (س)می خواستند به مسجد بروند در روایت است که:
(لاثَت خِمارِها عَلی رَاسِها) آن حضرت روسری خود را به سرو گردن پوشانید.
(وَ شتَمَلَت بحِلّبابها وَ اَقبَلَت فی لٌمّهٍ مِن حَفَدَتِها و نِساء قَومِها) و علاوه بر آن روسری عبای خود را که روپوشی وسیع بود روی لباس هایش بر سر و تن خود پوشانده بودند و میان گروهی از یاران و زنان خویشاوندش به سوی مسجد حرکت کردند...
(تَطَآ ذٌیٌولَها) لباسی که بر تنش بود به قدری بلند بود که در راه رفتن، گاهی قسمت پایین لباس زیر پای حضرت زهرا (س) قرار می گرفت.
(ما تَخرٌمٌ مِشیَتِها مِشیَةِ رَسٌولِ الله) شیوه راه رفتنش در متانت و  وقار هم چون شیوه راه رفتن رسول خدا (ص) بود. یعنی هیچ گونه حرکات نامناسب و دور از نزاکت در حرکت ایشان دیده نمی شد.(1)
بله خواهرم این است حجاب فاطمه (س) که در چنین همایش پر شکوه و پر جنجالی شرکت می کند ولی همه نماد های حریم حجاب و عفاف را رعایت می نماید و این فاطمه زهرا (سلام الله علیها)مادر شخصیتی است بنام زینب (س)که در کلاس درس ایشان این چنین می آموزد که در حال سختی، عفاف و حجابش را رها نکند و در روز عاشورا این چنین صحنه های زیبا را می آفریند.

=============================
(1)علاّمه طبرسی، احتجاج طبرسی، ج1، ص131 و 132.

گزینه ای به نام چتر

مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد، دستش را در جیبش می کند و در می آورد، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند
(تقصیر  خودم بود باید جلو می نشستم)
مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش، چیزی دم دستم نیست احتمالاً فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد
(تقصیر  خودم بود باید با اتوبوس می آمدم)

اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد. با خودم می گویم ”چه تصادفی” و دستم را جابه جا می کنم اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد
(تقصیر  خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم)

پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد. کسی که باید جایش عوض کند، بایستد، جا خالی بدهد، راه بدهد و من هستم
قصیر  خودم است باید با آژانس می آمدم)
راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند. سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است. خودم را به نشنیدن می زنم. موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود. چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند، البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم

(تقصیر  خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم)

خیابان فرعی است و هیچ بار ترافیکی ندارد ولی باز می آید پشت سر ماشینم و بوق میزند. منتها الیه سمت راست حرکت می کنم ولی باز می آید و پشت سرم چراغ میزند تا راه را برایش باز کنم. نمی خواهد عروس ببرد ولی دائم چهار سو می زند و نگاه مرموزش منتظر است تا جوابی ببیند یا بشنود...

(تقصیر  خودم بود باید داخل خانه می نشستم)
اما نه، می روم! ولی از این به بعد برای باران بد شانسی ها فکری می کنم و به نظرم چتر بهترین گزینه است.

حجاب و آرامش خانواده

نمی دونست چی بگه آخه خودش تو دوران جوانی همین کار را با یه  خانواده انجام داده بود. مردی را که نامزد داشت با هزار مدل آرایش و عریانی  به سمت خودش کشیده بود، وقتی هم که به او ایراد گرفته  بودند جلوی مرد نامحرم این قدر با آرایش و زیبایی دروغین  وارد نشو، چون ممکنه باعث سردی زندگی یک زوج بشوی؛ می گفت:

به من چه زندگی اونا سرد میشه، من نمی تونم به خاطر دیگران به خودم سخت  بگیرم. غافل از این که در زندگی اجتماعی باید به خاطر دیگران و مصالح مهمتر از بعضی چیزها چشم پوشی کرد.

 حالا سر دختر نامزد شده اش همین بلا آمده بود، نامزد دخترش با کسی دیگر آشنا شده بود و به دختر خانم گفته بود دیگر نمی خواهد او را ببیند. دختر خیلی گریه می کرد اما این گریه برای مادر یاداور خاطراتی بود که بیست سال پیش اتفاق افتاده بود و حالا به جای این که ناراحت بهم خوردن زندگی دخترش باشد عذاب وجدان گرفته بود که واقعا اگر در آن زمان با حجاب و عفت بودم و زندگی کسی را بهم نمی زدم حالا دخترم این رنج را متحمل نمی شد.  و تازه به این حرف رسیده بود که بعضی از عذاب گناهانمان را در همین دنیا باید بکشیم .
بله خواهر عزیز مردان چون به محرک های چشمی حساسند وقتی خانمی آرایش کرده و بی حجاب را می بینند با همسر خودشان مقایسه می کنند، و این باعث سردی بین همسران میشود و در بعضی موارد منجر به طلاق خواهد شد که زنان خود باید مراقب چنین مسائلی باشند؛
هر چند خداوند مردان را از نگاه کردن به نامحرم نهی کرده است اما جوان است و در این جامعه رفت و آمد می کند نمی تواند که چشمانش را دائما ببندد و دلش هم که از سنگ نیست؛ چقدر خوب است که خود خانم ها برای استحکام خانوداه، پوشش خودشان را رعایت کنند؛ که بی حجابی یکی از معضلات فروپاشی خانواده هاست، هرچند دختر و یا خانمی که آرایش می کند و بی حجاب است چنین قصدی نداشته باشد.

رفتارمان را فاطمی کنیم...


بدون مقدمه داستانی رو نقل میکنم که به نوعی وظیفه ما بچه مسلمونا در باب امر به معروف رو بیان میکنه. به امید اینکه بتونیم رفتار خودمون و اطرافیانمون رو به رفتار فاطمی شبیه تر کنیم.
حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ غلامرضا فیروزیان گفتند:
تابستان سال 1323 در ونک مستوفى منبر میرفتم. امام جماعت آنجا سید بزرگوارى بود که اَلان با گذشت ، 55 سال نامش را فراموش ‍ کرده ام.بین گفتگوهایى که با هم داشتیم تعریف کرد: که یک روز صداى در منزل بلند شد، وقتى آمدم در را باز کردم، خانمى نیمه برهنه و بى حجاب و آرایش کرده و دست و سینه باز را مقابل خود دیدم، خواستم درب را ببندم و به او بى اعتنایى کنم.
فکر کردم همین که در خانه یک روحانى با این قیافه آمده شاید معایب بى حجابى را نمیداند: و شاید بتوانم نصیحتش کنم.سرم را پائین انداخته و گفتم بفرمائید، داخل اطاق شده نشست، و مسئله اى در مورد ارث از من سئوال کرد. من گفتم خانم من هم از شما مى خواهم مسئله اى بپرسم اگر جواب دادید من هم جواب مى دهیم گفت: شما از من؟ گفتم بله. گفت بفرمائید؟
گفتم : شخصى در محلى مشغول غذا خوردنست غذا هم بسیار مطبوع و خوشبو است، گرسنه اى از کنار او مى گذرد، پایش از حرکت مى ایستد جلوى او مى نشیند شاید تعارفش کند، ولى او اعتنا نمى کند.
شخص گرسنه تقاضاى یک لقمه میکند او میگوید: غذا متعلق به من است و نمى دهم هر چه التماس مى کند او به خوردن ادامه میدهد، خانم این چگونه آدمیست ؟
گفت: آن شخص بی رحم از شمر بدتر است.
گفتم: گرسنه دو جور است، یکى گرسنه شکم و یکى گرسنه شهوت.
جوان عزب و گرسنه شهوت، خانم نیمه برهنه و زیبائى را مى بیند که همه نوع عطرها و آرایش هاى مطبوع دارد، هر چه با او راه میرود شاید خانم توجهى به او بکند و مقدارى روى خوش به او نشان بدهد، به جوان اعتنا نمى کند. جوان اظهار علاقه میکند، زن محل نمى گذارد، جوان خواهش ‍ مى کند، زن میگوید: من نجیبم و حاضر نیستم با تو صحبت کنم . جوان التماس میکند، زن توجه نمى کند. این خانم چگونه آدمى است ؟
خانم فکرى کرد و از جا حرکت کرد و از خانه بیرون رفت.
فردا درب منزل صدا کرد، رفتم در را باز کردم، دیدم سرهنگى دم در ایستاده و اجازه ورود مى خواهد، وقتى وارد اطاق شد و نشست. گفت : من شوهر همان خانم دیروزى هستم، وقتى که با او ازدواج کردم چون خانواده اى مذهبى بودیم از او خواستم با حجاب باشد، گفت: بعد از ازدواج، ولى آنچه به او گفتم و خواهش کردم تهدید کردم، زیر بار نرفت ولى دیروز آمد و از من چادر و پوشش اسلامى خواست، نمى دانم شما دیروز به او چه گفتید: ماجرا را به او گفتم: او با خود عبایى آورده بود. به من داد و تشکر کرد و رفت.
پ.ن
فاطمه جان کمکمان کن تا با عنایت شما رفتارمان فاطمی شود.
مهدی جان شهادت مظلومانه مادرتان تسلیت باد.