در یکی دوسال اخیر عبارت جدیدی با عنوان«سینمای
استراتژیک» به واژگان سینمایی کشور اضافه شده که واضعانش معتقدند امروزه
وجوه رسانهای سینما بیش از آنکه در محدودههای فرهنگی و تفاهم بین ملتها
بگنجد، شامل مجموعه راهکارهای سیاسی شده است که عمدتاً در خدمت حفظ و توسعه
منافع اقتصادی و ایدئولوژیک استعمار نوعمل میکند. اگرچه چنین نظراتی از
دیرباز در مطالعات جامعهشناسی سینما سابقه داشته و مطمع نظر نویسندگان چپ –
به معنای عام- در سراسر جهان بوده، اما جریان آشکار، هدفمند و روبهرشدی
که از نخستین سالهای دهه هشتاد میلادی بهصورت بزرگنمایی نقاط ضعف
اجتماعی/سیاسی کشورهای خاورمیانه و هجوم به اعتقادات و مشترکات فرهنگی
مسلمین در محصولات سینمای امریکا ظاهر شده، به استراتژیستهای فرهنگی ما
مجال داده تا فارغ از اتهام ترویج تئوری توطئه به نمونهیابی و رمزگشایی
مفصل موارد هجمه مستقیم و غیرمستقیم مستتر در این آثار اهتمام ورزند و
بهنوبه خود سبب پیدایش جریانی تازه در مجامع فرهنگی- سینمایی دولت شوند.
از
طرف دیگر جایگاه خاص ایران به عنوان مدعی اصلی وحدت اسلامی و یکی از معدود
کشورهای مسلمان صاحب سینما که در این زمینه واجد قابلیتهای گوناگون
انسانی، فنی و نرمافزاری است، انتظاراتی بحق برمیانگیزد که در برابر
خیزابهای فرهنگی و رسانهای معاندان از واکنشهای بیانیهای، اکتفا به
هشیارسازی مخاطبان فیلمهای هالیوودی ودر نهایت مهندسی معکوس این آثار برای
تولید محصولات تبلیغاتی مشابه فراتر رود و از امکانات حمایتی موجود برای
جریانسازی و بسترآفرینی در محدودههای جغرافیایی خودی استفاده کند.
تهاجم
متقابل به زمین بازی حریف در شرایط نابرابری که رسانههای جهان اسلام در
مقابل بازار پررونق و بهینهسازی شده رقیب (سینمای هالیوود و اعوان و
انصارش) دارند، نمیتواند تنها راه پیشرو بوده و بدون برنامهریزی گسترده و
تدوین راهکارهای میان مدت و بلندمدت به توفیق برسد؛ و در کنار استراتژی
مواجهه مستقیم نباید از تاکتیکهای کوتاهمدت و اثربخشی مثل تشویق
فیلمسازان مسلمان برای افزایش تولید آثار استاندارد پرمخاطب و بازارسازی
منطقهای و جهانی برای این تولیدات غفلت کرد.
موقعیت جغرافیایی و تنوع
قومیتی ایران در مرکز خاورمیانه صرفنظر از اهمیت ژئوپلتیک، امکان تقریباً
منحصربهفردی را به لحاظ حلقه اتصال میان کشورهای همسایه و کل منطقه به آن
بخشیده است: با همسایگان شمال شرقی و شرق اشتراکات تاریخی دارد، به لحاظ
مذهبی جزو هلال شیعه است که از کشمیر تا مدیترانه را شامل میشود، در
زمینههای نفت وگاز و صادرات صنعتی- غذایی همسویی تنگاتنگ اقتصادی با
همسایگان جنوبی در حوزه خلیج فارس ایجاد کرده، و در عین حال به دلیل مواضع
شفاف سیاست خارجی نسبت به مسائل جهان اسلام از پایگاه مردمی قابل توجهی در
تمام منطقه برخوردار است. تعدد و تنوع قومیتی درکشور باعث شده که پیوندهای
عمیقی بین ملل همسایه با اقوام ترکمن و بلوچ و عرب و کرد و آذری و....
برقرارباشد و گستره حوزه تمدنی ایران زمین، مشترکات فولکلوریک زیادی نیز
بین ایرانیان و بسیاری از کشورهای غیرهم مذهب و هم زبان پدید آورده که از
ارمنستان و ماوراء قفقاز شروع میشوند و تا انتهای اقیانوس هند امتداد
مییابند.
از طرفی فراموش نمیکنیم که متخصصان ایرانی در زمینههای
گوناگون تولید و عرضه آثار نمایشی دارای تجارب و توانمندیهای متعدد بوده و
زیرساختهای صنعتی فراوانی در این عرصه در کشور موجود است که به خوبی
زمینه را برای پوشش نیازهای بازار مصرف ممالک همسایه و حتی کل خاورمیانه
فراهم میآورند. به عبارت دیگر با عنایت به موقعیت ژئوپلتیک و
توانمندیهای موجود در زمینه سینما در ایران امروز، دریافت این نکته که
همه شرایط برای مرکزیت بخشی به کشورما به عنوان یکی از کانونهای اصلی
فرهنگی- رسانهای در بین بازار کشورهای اسلامی فراهم آمده مشکل به نظر
نمیرسد؛ و دقیقاً بر چنین محملی است که اهمیت استراتژیک یک جایزه سینمایی
با رویکردهای ایدئولوژیک همچون جایزه مصطفی عقاد برجسته میشود.
٭ ٭ ٭
در
برابر تهاجمات حساب شده کانونهای مدعی چندصدایی فرهنگی که با انباشت
رسانهها از محصولات بظاهر متکثر ولی دقیقاً هدایت شده عملاً جایی برای عرض
اندام رقیب باقی نمیگذارند، بهترین روش مقابله عبارتست از فرصتسازی و
مجالآفرینی برای ابراز وجود تولیدات مستقل و استانداردی که توانایی اقناع
ذائقههای معتاد به روایتهای کلیشه شده را داشته باشند.
در انطباق با
مقوله سینما میبینیم که امروزه سینمای هالیوود پرچمدار هدایت سلایق و
ذائقه بخش اعظم مردم دنیاست و عملاً عامل ورشکستگی و حذف تدریجی سینمای ملی
بسیاری از کشورها – حتی در همان جهان غرب – است. چه این واقعیت را از منظر
راهبردهای سیاسی ببینیم و چه صرفاً نگران زوال نشانههای هویت ملی باشیم،
بدیهی است که چاره کار را تنها باید در مسیرهای فرهنگی و از جنس خود درد
جستوجو کرد؛ خصوصاً که تجربه خود ما نشان داده که مانع تراشی و بگیر و
ببند در عصر انفجار اطلاعات و ورود روزمره فناوریهای جدید انتقال اطلاعات
بیشتر مایه اتلاف انرژی و آبروریزیست تا بستن مؤثر راه ورودی دشمن.
در
عوض میشود به ساختن مسیرهای ارتباطی جدید با محدودههای مشخص از مخاطبان
فکر کرد و کالای مرغوب خودی را در کنار متاع بیگانه نشاند. در این راه
اولین قدم حمایت از فیلمسازان جوامع هدف و تشویق آنها به فیلمسازی در
راستای نیازهای فرهنگی جامعه خود است و در مرحله بعد باید به فکر بازارسازی
برای فروش این محصولات و پیدایی تضامین اقتصادی لازم برای استمرار این
چرخه بود. اگر برای مرحله اخیر به دنبال ابداع و آزمایش راههای تازه
نباشیم و کمی هم از روی دست حریف نگاه کنیم، شاهد کارکرد واقعی فستیوالها و
مجامع فرهنگی و حتی شبکههای خاص تلویزیونی خواهیم بود که کارکرد
اصلیشان، کشف و ارائه مستمر دستاوردهای جدید هنری و هنرمندان تازه نفس به
محدوده وسیعتری از بازار مخاطبان است. امروزه نفس پذیرفته شدن هر فیلمی در
یکی از بخشهای اصلی جشنوارههای زبده سینمایی به معنی تضمین فروش آن به
سیچهل کشور است و برنده شدن هم این میزان را تا بیش از صد افزایش میدهد.
چه انگیزهای از این بهتر برای استمرار کار فیلمسازان، علیالخصوص
فیلمسازان جوامع بسته و ضعیف؟
این در حالی است که جهان اسلام متأسفانه
از داشتن یک جایزه معتبر سینمایی که واجد اعتبار و کارایی لازم برای جلب
مخاطبان عمومی در کلیه کشورهای اسلامی باشد بیبهره است؛ و در این میان بر
این باوریم که جایزه سینمایی مصطفی عقاد (بیرق طلا) در جشنواره بینالمللی
فیلم فجر، بالقوه ظرفیت آن را دارد که این جای خالی مهم را پر کند. اینکه
به ظرفیت بالقوه اشاره میکنیم ناشی از این واقعیت است که مرور چند سال
گذشته و سیاهه برندگان این جایزه چندان نشانی از کارکردهای مفروض در بالا
را ندارد و بیشتر در حد رفع تکلیفی مؤدبانه و فاتحهای بر روح پرفتوح مرحوم
عقاد باقی مانده که البته با تغییر نام این جایزه به بیرق طلایی،
احتمالاً وجه ابداعی آن هم تا یکی دوسال دیگر مفقود شده و چیزی در حد یکی
از دهها سیمرغ و پلاک و لوح و تقدیرنامهای خواهد شد که در این جشنواره
بین شرکتکنندگان تقسیم میشود.
تجدیدنظر جدی در خصوص این بخش و
بازنگری در برخی روشهای اجرایی میتواند جایگاه درخور این جایزه را به آن
ببخشد؛ بهگونهای که نه تنها هرسال دهها سینماگر از تمامی جهان اسلام به
امید کسب آن مشتاق حضور در عرصه رقابت فجر باشند، بلکه نام برندگان نیز در
صدر اخبارروز رسانههای ممالک اسلامی بیاید و میلیونها مخاطب این کشورها
برای اکران فیلم و تماشای آن روزشماری کنند. بیپرده بگوییم که این جایزه
میتواند و باید اعتبار و اثربخشی در حد اسکار فیلمسازان مسلمان بیابد و
شرکتهای پخش فیلم را برسر کسب امتیاز توزیع آثار برنده به رقابت وادارد، و
زمینهساز ارتباط و ارتقای هرچه بیشتر سازندگان و فناوران مسلمان سینما در
مجامع خود و در دنیا شود.
٭ ٭ ٭
مصطفی عقاد فیلمساز سرشناس مسلمان
در 1935 در سوریه متولد و در11 نوامبر 2005 در یک اقدام تروریستی طی
انفجار هتلی در لبنان کشته شد. جدا از تحصیلات و مجموعه تجارب سینماییاش
در هالیوود که شامل بسیاری از حرفههای کلیدی فیلمسازی میشود، در جهان
اسلام او را بهعنوان آفریننده دو اثر فاخر سینمایی «رسالت» (محمد رسول
اللـه – 1976) و «شیر صحرا» (عمر مختار- 1980) میشناسد؛ آثاری که علاوه بر
ارزشهای دینی، هنری و فرهنگی به لحاظ رسانهای هم واجد نکات استراتژیک
فراوانی هستند. فیلم اول تلاشی بود برای اصلاح تصویر نادرست رسانههای غربی
از اسلام به عنوان ایدئولوژی اعراب تروریست که در پی نبردهای موساد با
چریکهای چپگرای فلسطینی در خیابانها و فرودگاههای اروپا در دهه هفتاد،
تیترهای اصلی رسانهها را جولانگاه خود کرده بود. عقاد با نمایش تصویری
واقعی و بشدت دراماتیک از زندگی پیامبر نور و رحمت، مقابل جنگ نرم
سازمانهای اطلاعاتی واکنش نشان داد و در عین حال زمینهای برای اقناع نفس و
هویت بخشی به میلیونها جوان مسلمان در سراسر جهان به دست داد.
«شیر
صحرا» هم بهرغم تمایلات تبلیغاتی سرمایهگذار اصلیاش (دولتلیبی) بدل به
تصویری تمام عیار از وضعیت روز مسلمانان دربند، خصوصاً آوارگان فلسطینی در
اردوگاههای لبنان و اردن شد. همچنین عقاد در ترسیم سیرت و حتی سیمای ظاهری
قهرمان فیلمش (عمرمختار) بسیار تحت تأثیر شخصیت رهبر انقلاب ایران عمل کرد
و واخیز موج بیداری اسلامی در جهان را پیشبینی نمود؛ بگذریم که خود فیلم
همچون تنها نمونه سلفش «نبردالجزیره» ( جیلو پونته کوروو- 1966) کاربردی
عملی یافت و تا سالیان دراز الهامبخش اقدامات جهادی رزمندگان مسلمان در
برابر اشغالگران متجاوز بود.
مصطفی عقاد پس از پیروزی انقلاب اسلامی
چند بار به ایران سفر کرد و به جد در پی جلب سرمایه برای استمرار تولید
پروژههای فاخرش بود؛ پروژههایی در خصوص حضرت علی (ع)، زندگی امامخمینی،
جنگهای صلیبی و دوره عظمت مسلمین در اندلس که متأسفانه به دلیل اوضاع
اقتصادی کشور در سالهای جنگ و پس از آن، هیچکدام مجال تولید نیافتند. ولی
اهمیت چنین آثاری در هیچ زمان بر هیچ یک از هنرمندان و مسئولین امور
فرهنگی کشور پوشیده نبود، چرا که ساخت آثار عظیم و استاندارد سینمایی با
موضوعات تاریخی اولاً همواره از جاذبه و بازار وسیعی در سراسر دنیا
برخوردارند که علاوه بر توجیه اقتصادی، واجد جنبه های رسانه ای مهمی نیز
خواهند بود و ثانیاً مشارکت فناوران ایرانی در اثر فیلمساز حرفه ای مثل
عقاد و تیم کارآمدش عملاً عرصهای فوق العاده برای آموزش استانداردهای
جهانی فیلمسازی به شمار میرفت.
در هر حال تقدیر چنین بود که سهم عقاد
در زمان حیاتش از ارتباط با سینما در ایران منحصر به چند برنامه بزرگداشت
در دانشکدههای سینمایی و جشنواره فجر باشد، ولی امروز میراثی در بدنه
سیاستگذاری سینمایی کشور ما دارد که در صورت صیانت و توجه به راهکارهای
مرتبط آن می تواند بسیار فراتر از اهمیت نمادینش عمل کند. یکسال پس از
درگذشت عقاد، سیاستگذاران سینمایی کشور از مقطع بیست و پنجمین جشنواره
بینالمللی فیلم فجر(1385) جایزه سالانهای را بهنام او در نظرگرفتند که
به بهترین فیلم با مضمون ایمان و امید از فیلمسازان مسلمان حاضر در بخشهای
رقابتی بینالمللی اهدا شود. فارغ از چند و چون سیاستهای وضع شده در این
مورد و عملکرد هیأت داوران در سالهای گذشته باید گفت که این جایزه خاص به
دلیل جایگاه مصطفی عقاد به عنوان یک فیلمساز سرشناس مسلمان در دنیا و
جایگاه رسانهای جشنواره فجر به عنوان جلوهگاه سیاستهای دولت در عرصه
سینمای ایران دارای ظرفیتهای فراوانی است که علیالخصوص در شرایط امروز
ایران در منطقه و پیوندهای آشکار و پنهانش با قلبهای تشنه عدالت و وحدت
ملتهای مسلمان سراسر جهان نباید به سادگی از چند وچون آن گذشت.