حجاب و عفاف

حفظ حجاب به زن کمک میکند تا بتواند به آن رتبه معنوی عالی خود برسد. «مقام معظم رهبری»

حجاب و عفاف

حفظ حجاب به زن کمک میکند تا بتواند به آن رتبه معنوی عالی خود برسد. «مقام معظم رهبری»

واژه مقنعه و مترادف های آن

خِمار مقنعه «مقنعه» در اصل، واژه ای عربی از ریشه قَنَع است که به زبان فارسی منتقل گردیده است. زنان عرب از زمان های پیش از اسلام از این پوشش استفاده می کردند.1 دهخدا در فرهنگ لغت،2 واژه مقنعه را مترادف چارقد می داند که: «پارچه مربع شکلی است مخصوص زنان که آن را دولا کرده، به شکل مثلث در آورند و سپس آن را در وسط، طوری بر روی سر اندازند که طرف زاویه قائمه در پشت سر و دو زاویه حادّه در طرفین واقع شود. سپس آن را در زیر گلو محکم کنند».3
مِقْنَعَة یا مِقْنَعْ، پارچه ای است که زنان سر خود را بدان بپوشانند.4 فرهنگ لغت دهخدا برگرفته از اقرب الموارد در توضیح این واژه آورده است: «آنچه زنان سر خود را بدان بپوشانند».5
بر این اساس، واژه مقنعه، جامه ای است که زنان، مو و سر خود را با آن می پوشانند. برخی از مترادف های این واژه در زبان فارسی عبارت است از: دامنی، دامنک، (دامک)، روپاک، معجر، نصیف، روسری، باشمه، ربوسه، ربوشه، سرآویزه، گواشمه، ورپوشه، لچک و سرپوش.6
این پوشش، از لباس های سنّتی زنان ایرانی بوده که انواع مختلفی از آن در منابع مربوط7
دیده می شود. امروزه نیز زنان ایرانی از این نوع سرپوش استفاده می کنند، ولی آن را مقنعه نمی نامند، بلکه مقنعه فعلی زنان ایران، جامه ای است مخروطی شکل، شبیه به چارقدی که قسمت جلوی آن، جایی که گردن و سینه را می پوشاند، به هم دوخته باشد. این پوشش تمام سر، موها، زیر گلو، گردن، سینه و شانه ها را به غیر از گردی صورت می پوشاند. البتّه زنان پرهیزکاری که به حجاب خود مواظبت بیشتری دارند، به مقنعه خویش در دو طرف صورت، بند یا قطعه ای کش وصل می کنند تا این سرپوش به سر محکم گردد و افزون بر آن، در پایین شکافی که جلوی مقنعه برای گردی صورت است، قطعه پارچه ای مثلث شکل می دوزند تا قسمت های زیر زنخدان و چانه شان به طور کامل پوشیده گردد.
سرپوش در لغت عرب نیز مترادف هایی دارد که به چند مورد از آن اشاره می کنیم.
  
خِمار
اصل این واژه (خ م ر) است. ابن فارس که در ریشه یابی واژه ها همّت عظیمی به کار بسته و از این جهت اثرش بسیار مهم است، می نویسد: «خمر بر پوشش و ملازمت آن دلالت می کند».۸
ابن عبّاس، صحابی معروف رسول اکرم صلی الله علیه و آله و مفسّر بزرگ کلام اللّه مجید نیز می گوید: «شراب را از آن جهت خمر نامیده اند که عقل را می پوشاند.»۹ همچنین ابن منظور از ابن الاعرابی نقل می کند که: «الخمرة، به معنای پنهان کردن است».۱۰
در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم است».۱۱
در هر صورت، خمار، لباسی است که زن با آن سرش را می پوشاند.۱۲
 فرهنگ های معتبر لغت، مثل اقرب الموارد6 و منتهی الارب۱۳ نیز خمار بر وزن کتاب را به مقنعه و معجر زنان که سر خود را به آن می پوشانند و همچنین هر آنچه چیز دیگری را بپوشاند، معنا کرده اند. فرهنگ معروف لسان العرب نیز می نویسد: «خمار زن، همان مقنعه است و گفته شده که خمار هر آن چیزی است که زن با آن سر خود را بپوشاند».۱۴
قِناع
لغت نامه های المنجد الطلاّب۱۵ و فرهنگ لاروس۱۶ آن را به «مقنعه، روسری زنان و آنچه زنان با آن سر را بپوشانند» معنا کرده اند. فرهنگ عربی ـ فارسی منتهی الارب فی لغة العرب در تعریف آن می نویسد: «پرده پوشی که بر بالای مقنعه پوشند».۱۷ لغت نامه معروف العین۱۸نیز تنها به این مطلب که: «قناع گسترده تر از مقنعه است» اشاره می کند، ولی کتاب الملابس و الزّینة فی الاسلام آن را چنین توصیف می کند: «چیزی است که زن به وسیله آن مو و سرش را پوشانده و طوری آن را در زیر زنخدان گرد می کند که صفحه صورت بیرون می ماند».۱۹
مِعجَر
واژه ای است عربی که در فارسی نیز به کار می رود. لغت نامه های لاروس۲۰ و ترجمه المنجد۲۱آن را به روسری و چارقد معنا کرده اند. لغت نامه العین که به طور معمول به جزئیّات نیز اشاره دارد، در توصیف آن می نویسد: «جامه ای است که زن بر سر می اندازد. از رداء کوتاه تر است و از مقنعه بزرگ تر.»۲۲با این توصیف، معجر، سرپوشی است شبیه به قناع. مولا علی علیه السلام در بیان شگفتی رنگ آمیزی پرهای طاووس، سیاهی اطراف گردن آن را به معجر سیاه تشبیه کرده، می فرماید: «کَاَنَّهُ مُتَلَفِّحُ بِمِعْجَرٍ أَسْحَمَ؛ گویا به دور گردنش معجری سیاه افکنده است».۲۳پس مترادف های عربی واژه مقنعه، همچون مترادف های واژه چادر، در عین هم معنایی و اشتراک در اصل معنا، تفاوت های ظریفی دارد که قابل توجّه است.

پی نوشت ها:
1. براى آگاهى بیشتر نک: فصل سوم، بحث کیفیت پوشش مقنعه.
2. لغت نامه فارسى دهخدا، ج 17، ص 37.
3. فرهنگ فارسى معین، ج 6، ذیل واژه چارقد.
4. فرهنگ فارسى معین، ج 4، ص 4303.
5. لغت نامه دهخدا، ج 7، ص 14 و 15.
6. همان، ص 952.
7. نک: غلامعلى حداد عادل، فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، تهران، سروش، 1376، چ 7، صص14ـ17، 19، 21، 30 و 31.
۸. معجم مقاییس اللّغة، ص 215.
۹. لسان العرب، ج 4، ص 258.
۱۰. همان، ص 257.
۱۱. حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات قرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 360، ج3، ص129.
۱۲. مصباح المنیر، ج 1، ص 181.
۱۳. اقرب الموارد، ج 1، ص 301.
۱۴. منتهى الارب، ج 1 و 2، ص 340.
۱۵. لسان العرب، ج 4، ص 257.
۱۶. فرهنگ جدید عربى ـ فارسى، ص 461.
۱۷. خلیل جرّ، فرهنگ عربى ـ فارسى لاروس، مترجم: سیدحمید طبیبیان،تهران،امیرکبیر، 1367، ج2، ص1952.
۱۸. منتهى الارب، ج 3 و 4، ص 1063.
۱۹. العین، ج 7، ص 94.
۲۰. الملابس و الزّینة فى الاسلام، ج 1، ص 171.
۲۱. فرهنگ لاروس، ج 2، ص 1926.
۲۲. ترجمه المنجد، ج 1، ص 681.
۲۳. العین، ج 1، ص 222.
۲۴. نهج البلاغه، مترجم: محمّد دشتى، قم، انتشارات خوشرو، 1381، چ 1، ص 315.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.