پدرم می گفت: نگاه نکن، جوانی، دلت دست خودت نیست؛ می لرزد.گفتم: مهم نیست.اما وقتی تمام تار و پود وجودم لرزید فهمیدم مهم است. خیلی هم مهم است.خدایا کم آورده ام، بریده ام؛اطمینانی برسان برای قلب لرزانم...