هر پدیده ای که در یک اجتماع
روی می دهد، آثار گوناگونی را بر جای می گذارد. آثاری که گاه مخرّب و گاه
مفید هستند. هنگامی که یک پدیده اتفاق می افتد، در یک فرآیند، تمامی افراد
جامعه و نهادهای اجتماعی، از پی آمدهای گوناگون آن پدیده بی نصیب نمی مانند
و علاوه بر تأثیر از این پدیده، بازخوردهایی را نیز ارایه می دهند.
بنابراین، هر پدیده به صورت تعامل دو سویه، هم در تغییر و تحولات اجتماع
نقش دارد و هم خود از اجتماع اثر می پذیرد. پدیده فرار نیز از این قاعده
مستثنا نیست. با این تفاوت که به علّت دامنه گسترده اش از عوامل بسیاری اثر
می پذیرد. بی شک، اثرگذاری پدیده فرار هم با دیگر پدیده ها متفاوت خواهد
بود.
آثار و پی آمدهای فرار را می توان به آثار و آسیب خانه گریزی بر
فرد، آثار و آسیب خانه گریزی بر خانواده، آثار و آسیب های خانه گریزی بر
جامعه، تقسیم کرده.
آثار و آسیب های خانه گریزی بر فرد فراری
فرد پس از فرار، با حادثه های
گوناگون و تجربه های ناگواری روبه رو می شود که بر شخصیت او اثرگذار است.
بیش تر این تجربه ها بسیار تلخ و ناگوار هستند. این آسیب ها را می توان در
قالب چند طبقه ارایه داد: اختلال های روانی، اختلال های شخصیتی، اختلال های
شناختی و اختلال های رفتاری.
پیش از بررسی این موارد، باید یادآور شویم
که هرچند هر یک از این اختلال ها با اختلال های دیگر ارتباط دارند، ولی
برای ارایه نظام مند و دسته بندی شده اطلاعات ناگزیریم اختلال های یاد شده
را به صورت جداگانه و طبقه بندی شده بررسی کنیم.
اختلال های روانی
این موارد، اختلال هایی هستند
که در دختران فراری دیده می شود و ثابت شده است که پس از فرار دچار آن شده
اند. شماری از این اختلال ها چنین است:
یک ـ اضطراب:
از آن جا که پیش تر به صورت گذرا به اختلال اضطراب اشاره کردیم،1
در این جا نیازی به تکرار آن نیست، ولی تنها نکته این است که در آن جا
موضوع بحث، اضطرابی بوده که عامل فرار شده بود. این جا، بحث از اضطرابی است
که براساس فرار و پس از آن به وجود می آید. تفاوت این دو نوع اضطراب در
این است که اضطراب ایجاد شده پس از فرار، به مراتب بیش تر و شدیدتر است و
گاهی اوقات، مورد فرار به دارو درمانی نیازمند است. ازاین رو، با تشخیص،
روان پزشک، داروهای ضداضطراب دریافت می کند. دختری که آینده اش برای او
مبهم است، دختری که نمی داند آیا خانواده، دوستان و اجتماع او را خواهند
پذیرفت یا نه، نوجوانی که نمی داند تا چه مدّت باید در قرنطینه باقی بماند،
بی شک دچار اضطراب و هراس خواهد شد.
دو ـ افسردگی: درباره افسردگی باید
گفت که بیش تر دختران فراری به افسردگی دو قطبی دچار می شوند. به این
ترتیب که افسردگی آنان چرخه ای دارد که شامل دو حالت آشفتگی و افسردگی است؛
یعنی مدّتی فرد خوشحال می شود و در اوج شادی به سر می برد و مدّت دیگر به
شدت غمگین و افسرده است. این گروه نیز به شیوه دارو ـ درمانی، درمان می
شوند. این اختلال از لحاظ روانی شدیدترین اختلالی است که دختران فراری به
آن دچارند. از نشانه های این اختلال می توان بی حوصلگی و بی انگیزه بودن
فرد را برشمرد. قیافه فرد درهم فرو می رود و نیرو و توان جسمی کاملاً کاهش
می یابد. بی اشتها می شود و بیش از اندازه می خوابد یا ساعات خوابش در
شبانه روز بیش تر می شود. هم چنین ممکن است خواب او در 24 ساعت به شدّت کم
شود. چشم ها گود می افتد و قیافه، به اصطلاح روان شناسان، آویخته می گردد.
در این حالت فرد هیچ تمایلی برای برقراری ارتباط با دیگران ندارد و حتّی از
غذا خوردن هم خودداری می کند.
سه ـ فشارهای روحی، هذیان در خواب و بیداری و پرخاشگری
بعضی
از دختران فراری دچار حمله های روحی ویژه ای می شوند و در زمان بروز حمله
اعمالی هم چون شکستن شیشه، کتک زدن دیگران، جیغ و فریاد، به هم ریختن
قرنطینه یا هذیان گفتن و با خود حرف زدن و پچ پچ کردن، در آنان دیده می
شود. بعضی از کارشناسان این اعمال را، متأثر از فشارهای روحی وارده بر فرد
می دانند و برخی دیگر، این حرکت ها و رفتارها را بر اساس اختلال های شخصیتی
برمی شمارند. به هر حال نابهنجاری های رفتاری و سلوکی از این دست، در
دختران فراری دیده می شود و این حاکی از عمق درد و رنجی است که تحمّل می
کنند. برخی اوقات کاسه صبر چنین افرادی لبریز می شود و در نهایت عصبانیت،
به پرخاشگری دست می زنند.
اختلال های شخصیتی
از آن جا که نشانه های اختلال
های شخصیتی با نشانه های اختلال های روانی شباهت دارد، این دو نوع اختلال
درهم تنیده شده اند و نمی توان آن ها را از هم جدا کرد. بسیاری از اختلال
های شخصیتی به همراه اختلال های روانی مطرح می شود. هم چنان که در بحث فشار
روحی اشاره شد، بعضی از کارشناسان درباره دسته بندی بعضی از اختلال های
روانی و شخصیتی، دچار اختلاف نظر هستند، ولی به هر حال در دختران فراری،
اختلال های شخصیتی از قبیل: تعارض شخصیتی، شخصیت نمایشی، شخصیت مرزی و
شخصیت ضد اجتماعی دیده شده است. تست های به عمل آمده از دختران فراری هم
بیانگر این واقعیت است، ولی آن چه نامشخص است، زمانی است که شخص به این
اختلال ها دچار می شود؛ زیرا هیچ کدام از دختران فراری، پیش از فرار، تست
شخصیت نشده اند تا معلوم شود که فرد، این اختلال شخصیتی را پیش از فرار
داشته یا پس از فرار به آن دچار شده است. آن چه مهم است، رنج بیش از اندازه
ای است که این دختران آن را تحمّل می کنند. به اعتراف کارشناسان و کارکنان
مراکز، آنان غیر از ارایه روش های محدودی که بتواند به صورت موقت از
دردهای آنان بکاهد، کار دیگری نمی توانند انجام دهند.
اختلال های شناختی
اختلال های شناختی به اختلال
هایی گفته می شود که فرد در اندیشه، شناخت و ساخت ذهنی خود، دچار مشکل و
نابسامانی شده باشد و مبانی فکری و زیرساخت های ذهنی او به هم بخورد. احساس
پوچی، بی هدفی، ناامیدی، احساس حقارت و گناه، احساس بی توجهی از سوی
دیگران و بدآموزی ها، جزو اختلال ها و مشکلات شناختی است که برای فرد فراری
به وجود می آید.
احساس پوچی، بی هدفی و ناامیدی
می دانیم که فرد، براساس
فشارهای درون خانواده و توقّع های بالای خود و هم چنین به سبب تعارض هایی
که با خانواده پیدا می کند و مدینه فاضله ای که از دنیای خارج از خانه در
ذهن خود می سازد و ده ها عامل دیگر، دست به فرار می زند. او پل های پشت سر
خود را یکی پس از دیگری خراب می کند و راه بازگشت را می بندد. فرد فراری،
گرفتار بعضی از باندهای فحشا، قاچاق یا دزدی می شود و در فعالیت های خلاف و
بزهکاری شرکت می کند. این جاست که فرد فراری، آرزوها و ساخته های ذهن خود
را بر باد رفته می بیند و پس از دستگیری و یا تحویل به مقامات یا بهزیستی،
متوجّه پذیرفته نشدن خود از سوی خانواده می شود. او دیگر برای آینده خود
برنامه ای ندارد و خانواده؛ یعنی بزرگ ترین حامی خود را از دست داده است و
در نتیجه به او احساس پوچی دست می دهد و دیگر امیدی به آینده ندارد. او
مانند جوجه پرستوی کنجکاو و بازیگوشی است که از لانه خود دور شده است؛ از
سویی راه بازگشت را نمی داند و از سوی دیگر، کرکس ها و شاهین های بی رحم را
آماده فرو کردن چنگالهایشان به جسم نحیف خود می بیند. بنابراین، دیگر تمام
امیدهایش به ناامیدی تبدیل شده است. دختری که در آروزی خود، دامادی با
لباسی آراسته را دیده که با اسبی سپید و کالسکه ای طلایی، او را به خانه
خود می برد، حال عفت خود را لگدمال شده می یابد و می داند دیگر کسی از او
خواستگاری نخواهد کرد. اصلاً کسی او را یک موجود ارزشمند نمی داند.
احساس
ناامیدی و نداشتن هدف و احساس پوچی به عنوان پی آمدهای فرار به سبب پایین
آمدن اعتماد به نفس فرد به وجود می آید؛ اعتماد به نفسی که آماج تیرهای
سهمگینِ ندانم کاری های خودِ نوجوان، والدین و اجتماع شده است. خود پنداره و
حرمت نفس فرد، براساس رخدادها و حادثه های گوناگون به هم ریخته و دیگر یک
شناخت واقعی از خود و توانایی هایش ندارد. نمی داند آیا می تواند دوباره به
زندگی عادی برگردد؟ آیا دوباره می تواند مثل دیگر هم سالان خود باشد یا
این که نه اجتماع و نه خانواده این اجازه را به او نخواهند داد؟
احساس گناه، حقارت و سرخوردگی
دختر فراری به خوبی می داند که
با فرار از خانه، هنجارشکنی کرده و ارزش های جامعه را زیر پا نهاده است.
او شاید علاوه بر فرار، خلاف های دیگری هم چون دزدی، فروش مواد، بی عفّتی و
امثال آن را نیز مرتکب شده است. بنابراین، احساس می کند که با جامعه،
خانواده، دولت، دین و بیش تر نهادهای جامعه درافتاده و این نهادها، او را
نه تنها نخواهند بخشید، بلکه مجازات نیز خواهند کرد. رفتار بد مردم با او،
برخورد نیروهای انتظامی که هم چون یک مجرم به او نگاه می کنند، دوستان و
خانواده که به او بی اعتماد هستند و موارد دیگر، همه و همه دست به دست هم
می دهند تا او احساس گناه و حقارت کند. او می پندارد گناه بزرگی مرتکب شده و
در اجتماع جایی ندارد و جزو بی ارزش ترین افراد جامعه است، در حالی که
دیدگاه اسلام و روان شناس نسبت به او، چنین نیست. اسلام، دین مهربانی و
توبه است. اگر او واقعا به اشتباه های خود پی برده است و می کوشد تا آن
اشتباه ها را تکرار نکند و به معنی واقعی، پشیمان است، اسلام توبه اش را می
پذیرد و پس از توبه با او هم چون فردی بی گناه رفتار می کند. روان شناس
نیز پس از ریشه یابی فرار و درصد بندی نقش خود فرد در این امر، می کوشد
شناخت و اندیشه فرد را نسبت به فرار دگرگون و به اصطلاح فرد را شناخت
درمانی کند تا فرد به سوی فرار باز نگردد. بنابراین، روان شناس به این عمل
او به عنوان یک اختلال یا بیماری نگاه می کند. پس می توان با دادن اطلاعات
صحیح روان شناختی به فرد و ارایه نظر دین اسلام درباره توبه، هم شناخت او
را دگرگون ساخت و هم او را پس از پشیمان شدن از کارهای گذشته، به توبه
واقعی واداشت تا از احساس گناه نجات یابد. هم چنین به کمک مراکز مداخله،
فرد می تواند برای آغاز یک زندگی مناسب و دور از بزهکاری و خلاف به جامعه و
خانواده باز گردد.
احساس بی توجهی از سوی دیگران
احساس بی توجهی از سوی دیگران
یکی از زجرآورترین مواردی است که دختر فراری، آن را تجربه می کند. هم چنان
که پیش از این در مسئله نیاز به توجه۲
اشاره شده است، یکی از دلایل فرار، کمبود توجّه به نوجوان یا احساس بی
توجهی کاذبی است که به نوجوان دست می دهد. ازاین رو، نوجوان گاهی به سبب
نیاز به جلب توجّهِ بیش تر فرار می کند. پس از فرار نیز شاید برای مدتی،
چند جوان هرزه و فرصت طلب در ظاهر به او توجه کنند، ولی پس از مدتی که فرصت
طلبان به حدّ کافی از او بهره بردند، دیگر توجهی به او نخواهند کرد و باز
احساس بی توجهی از سوی دیگران، او را آزار خواهد داد. هنگامی که دختر فراری
به مرکز نگه داری تحویل داده می شود، احساس خواهد کرد که دیگر جامعه و
خانواده، او را به کناری نهاده و بیش از پیش به او بی توجه و بی اعتماد شده
اند.
البته این مسئله به هنجارهای جامعه و ارزش های آن نیز بستگی دارد.
در جامعه ما، دزدی، قاچاق و بسیاری از بزهکاری ها، مرتبه ای پایین تر از
بی عفتی و خودفروشی دارند و افکار عمومی جامعه نسبت به مسئله بی عفتی زنان،
بیش از اندازه حساس است که البته باید هم چنین باشد و این دستور دین مبین
اسلام نیز هست. بنابراین، در جامعه ما نسبت به بی آبرویی از نوع بی عفتی
دختران و زنان، حساسیّت و غیرت بیش تری وجود دارد. ازاین رو، پس از فرار یک
دختر، همه به عنوان یک فرد بی عفّت به او نگاه می کنند. در حالی که همه
دختران پس از فرار، وارد باندهای فساد نمی شوند و با پسران دوست نمی شوند و
در نتیجه، مشکل جنسی نخواهد داشت. هرچند تعدادی از دختران فراری از جهت
جنسی زود آسیب می بینند، ولی همه این گونه نیستند. این دختران به محض ورود
به مراکز مداخله در بحران، به پزشک قانونی فرستاده و معاینه می شوند.
بنابراین، صحیح نیست که به همه دختران فراری مانند اشخاص بی عفت نگاه کنیم.
این عمل سبب می شود خانواده ها از پذیرش دوباره دختر خود سرباز زنند و این
دختران، برای مدّت طولانی در مراکز نگه داری بمانند که این نیز پی آمدهای
ناگوار دیگری را در برخواهد داشت.
آتوسا، دختری است که در مرکز نگه داری
ساکن است و پس از گذشت شش روز از فرار، دستگیر شده است. او می گوید: پدرم
حاضر نیست مرا قبول کند. می گوید تو دیگر آبرو برای من نگذاشتی. در محل نیز
مردم دیگر سلام مرا جواب نمی دهند و.... دفعه آخر هم که با اصرار مددکار
این جا آمد، وقتی مددکار اظهار تمایل مرا به بازگشت برای پدرم بازگو کرد،
پدرم با عصبانیت گفت: او دیگه دختر من نیست، آن قدر این جا بمونه تا بمیره و
خبر مرگشو برام بیارن. آتوسا اشک می ریزد و می گوید: به خدا من هیچ کاری
نکردم. دو سه شب توی نمازخانه یک فضای سبز خوابیدم و یک شب هم توی پارک
خوابیدم. هیچ کاری هم نکرده ام و با کسی هم رابطه ای نداشته ام. گزارش پزشک
قانونی هم حرف مرا تأیید می کند.
زهره دختری است که به سبب کتک ها و
داغ گذاشتن های ناپدری فرار کرده است. او می گوید: مادرم کارمند... است.
وقتی او بیرون می رفت، ناپدری ام از من درخواست عمل... می کرد و من مقاومت
می کردم. او می گفت: اگر قبول نکنی، آن قدر با ته استکان استیل توی تنت داغ
می گذارم که بمیری. اگر به مادرت هم بگویی، هر دویتان را می کشم. من هم به
خاطر فرار از بی عفتی و بی آبرویی از خانه فرار کردم، ولی این جا به من به
چشم یک مجرم نگاه می کنند. پرسیدم: آرزویت چیست؟ گفت اگر یک جوان مؤمن و
سالم بخواهد، با او ازدواج می کنم. برایش بچه های خوب می آورم و فرزندانم
را با مهر و محبّت بزرگ می کنم و دیگر هیچ آروزیی ندارم. فقط یک زندگی
ساده، ولی با محبت و مهربانی می خواهم و بس.

بدآموزی
یکی دیگر از مشکلات شناختی که
دختران فراری با آن روبه رو هستند، آموزه ها و تجربه های ذهنی جدید است.
نوجوان پس از فرار با افراد گوناگون روبه رو می شود و رخدادهایی را می
بیند. در نتیجه از هر کدام اثر می پذیرد و مسایلی را می آموزد که بیش تر آن
ها به زیان دختر نوجوان است. در مباحث بعدی، به چند مورد از آموزه ها و
یادگیری های پس از فرار اشاره خواهیم کرد.
بالا رفتن اطلاعات در زمینه جنسی
دختران فراری معمولاً با زمینه
های جنسی گوناگونی روبه رو می شوند و این مسائل، زمینه های فکری آنها را
درباره مسائل جنسی بیش تر می کند. آنها به مسائل جنسی می اندیشند و گاهی آن
ها را تجربه می کنند و در نتیجه، بخشی از اندیشه آنها همیشه به مسائل
شهوانی مشغول است. از سوی دیگر، با توجّه به پایین بودن سنّ، جذابیت خاص
این گونه مسائل، آنها را دچار مشکلات بسیاری می کند. آنان پس از تحویل به
مراکز مداخله در بحران، باز هم به سبب مشغولیت ذهنی، به فکر ارضا کردن شهوت
خویش هستند. این مسائل دیگر برای آنها قبح ندارد و به راحتی با این مسائل
کنار آمده اند. آنها هرگز به ناهنجار بودن این عمل یا حرام بودن آن از لحاظ
شرعی نمی اندیشد. بنابراین، شاید اگر برای مدّت طولانی در مرکز بمانند،
دوباره دست به فرار بزند و اگر هم نزد خانواده شان برگشته باشند، باز هم با
دیگران رابطه جنسی برقرار کنند. به قول عامّه، دیگر در خانه پایشان بند
نمی شود.
جری شدن دختران فراری
هر نوجوان تا دست به عملی نزده
است، نسبت به اجرای آن، اضطراب و واهمه دارد، ولی اگر یک بار آن کار را
تجربه کند و بداند که از پس آن کار برمی آید، برای تکرار آن کار و کارهای
دیگر، واهمه ای نخواهد داشت. دختران پیش از فرار، از والدین حساب می برند و
بیش تر از پدر می ترسند، ولی پس از فرار وقتی دوباره به وسیله مراکز
مداخله، به خانه برگردانده می شوند، به والدین آنان سفارش می شود که با او
به نرمی رفتار کنند. حال این که در این موقعیت، حالت جری شدن و یکّه تازی
به دختر دست می دهد. او می خواهد هر چیزی را که دوست دارد، بی درنگ، به دست
آورد و اگر والدین خواسته و سلیقه او را رعایت نکردند، با پرخاشگری از
فرار دوباره سخن می گوید. این تنها در زمینه فرار نیست، بلکه به رفتارهای
دیگر او نیز سرایت می کند و همه این ها به سبب شناخت و اطلاعات نامناسب
اوست. البته حالت متضادی نیز وجود دارد که خانواده به سبب بی اعتمادی به
او، سخت گیری هایی انجام می دهند و مراقبت شدیدتری را اعمال می کنند. همین
مسئله بر میزان تنش بین او و خانواده می افزاید و سبب به وجود آمدن مشکلات
دیگری می شود.
اختلال های رفتاری ناشی از شناخت راه های بزهکاری
آموختن جیب بری، پخش و فروش
مواد مخدر، گدایی، روسپی گری، دزدی و ده ها مورد دیگر بزهکاری، از جمله
دیگر آموزه هایی است که پدیده فرار برای فرد فراری به ارمغان می آورد.
طبیعی است که فرد پس از فراگیری روش های بالا و عادت به انجام دادن آن ها،
پس از بازگشت به خانه یا تحویل به مراکز نگه داری، باز هم این آموزه ها را
به یاد داشته باشد و بخواهد از آن ها استفاده کند یا به دیگر افراد آموزش
دهد.
به طور کلّی، این افراد راه های گوناگون دزدی، پخش مواد مخدر،
روسپی گری و موارد دیگر را به خوبی می دانند و تربیت و کار مداومی لازم است
تا آموخته هایشان را پاک کند و آنان را به زندگی عادی برگرداند. بنابراین،
رفتارهایی از این قبیل چه در خانه و چه در مراکز نگه داری، کم و بیش از
این اشخاص دیده می شود و به عنوان آثار رفتاری این پدیده بر روی فرد به
حساب می آید.
خودزنی و خودکشی
یکی از رفتارهایی که در دختران
فراری دیده می شود و فراوانی بسیار زیادی هم دارد، خود زنی یا همان خودکشی
است. این که ما به این رفتار جداگانه اشاره می کنیم، به این سبب است که
نظر کارشناسان در زمینه علت اقدام به خودکشی دختران، گوناگون است. عده ای
از کارشناسان، خودکشی را ناشی از اختلال روانی افسردگی می دانند و بر این
باورند که فرد بر اثر افسردگی بیش از اندازه و نا امیدی مطلق، دست به
خودکشی می زند تا به گمان خود از این همه نا امیدی و افسردگی رهایی یابد؛
ولی عده ای دیگر این عمل را ناشی از اختلال شخصیت فرد می دانند و تعارض های
ایجاد شده در شخصیت فرد یا اختلال شخصیت مرزی را ـ که خودکشی از ویژگی های
این اختلال به حساب می آید ـ ، دلیل این کار می دانند. عده ای دیگر، احساس
گناه و سرخوردگی را دلیل خودکشی ذکر می کنند، ولی شماری دیگر که به نظر می
رسد دقّت نظر بیش تری به خرج داده اند، تعداد زیادی از خودکشی ها را
نمایشی می دانند. آنان معتقدند که موقعیت مراکز نگه داری و قرنطینه به گونه
ای تنظیم شده است که معمولاً دختران نمی توانند مدّت زمان زیادی دور از
چشم مسئولان و مددکاران باشند. بنابراین، بسیاری از دختران می دانند که اگر
تظاهر به خودکشی کنند، بی درنگ توسط مددکاران به بیمارستان منتقل شده و
نجات خواهند یافت.
بنابر آن چه از پرونده های مراکز به دست آمده است،
بیش از 40 تا 50 درصد دختران با خودزنی یا مصرف وایتکس اقدام به خودکشی می
کنند که حدود 99 درصد آنان موفق به اجرای نقشه خود نشده اند و به وسیله تیم
پزشکی و مددکاری از مرگ نجات پیدا کرده اند.
در پایان این بخش، باید یادآور شویم که بیش ترین آسیب، متوجه خود فرد فراری است و آسیب به جامعه و خانواده، در مرحله بعد قرار دارد.
پی نوشت ها:
1. نک: عوامل درون فردى، نیاز به توجّه، در همین پژوهش.
۲. نک: بحث عوامل درون فردى، اختلالات روانى، اضطراب، در همین پژوهش، ص 16.